نمی دانم چه کسی اولین خط قرمز را کشید؟ نمی دانم اولین بار چه کسی به دیگران گفت این قضیه خط قرمز است به آن نزدیک نشوید؟ نمی دانم اولین بار چه کسی خودش را گول زد و به جای حل مسئله صورت مسئله را پاک کرد؟ نمی دانم اول خط قرمزها سبب نادیده انگاشتن […]
نمی دانم چه کسی اولین خط قرمز را کشید؟ نمی دانم اولین بار چه کسی به دیگران گفت این قضیه خط قرمز است به آن نزدیک نشوید؟ نمی دانم اولین بار چه کسی خودش را گول زد و به جای حل مسئله صورت مسئله را پاک کرد؟ نمی دانم اول خط قرمزها سبب نادیده انگاشتن برخی مسائل شدند یا اینکه برخی مسائل آنقدر انکار شدند که کم کم به جرقه خط قرمزها پیوستند، تنها این را می دانم که تا این لحظه خیلی ها قربانی ندانم کاری خود و دیگران شده اند. در صورتی که می شد جلوی خیلی از معضلات را گرفت. اگر به جای کتمان حقایق و به بهانه خط قرمزی بودن یک پدیده راجع به آن به عموم مردم آگاهی داده می شد، شاید اگر این خط قرمز ها نبود و روبان قرمز برای جوانان ما نمادی ساده بود از یک بیماری ناشناخته. اما حالا روبان قرمز برای خیلی ها سمبل مرگ تدریجی و طرد از اجتماع شده است. حتی اینجا وضع بسیار بدتر از سایر کشورهاست. اینجا عدم شناخت کافی نسبت به بیماری HTV باعث شده مردم با مبتلایان به ایدز چنان برخورد کنندکه قدیم با جذامی ها داشتند. حال وقتی در این آشفته بازار جهل مردم و مسئولین خبر چاپ کتابی با عنوان کتاب راهنمای آموزشی معلمین برای پیشگیری از ایدز ویژه دانش آموزان دوره راهنمایی و دبیرستان به گوشت می رسد، باید تعجب کنی. باید خود از نزدیک روی و جلد کتاب را با چشمانت ببینی تا باور کنی، باید پای صحبت های مترجمان کتاب بنشینی تا بشنوی خیلی از ناگفته ها را ولی نباید تعجب کنی از چیزهایی که خواهی شنید.
«دکتر سپیده هرسیچی» متخصص اعصاب و روان و دانشجوی ترم آخر کارشناسی ارشد آموزشی پزشکی به همراه همسرش «دکتر ماشاءالله ارشادمنش» پزشک عمومی همان دو نفری هستند که ضرورت جامعه را دریافته اند و در حد استطاعت خود آستین همت بالا زده اند و گامی هرچند کوچک برای اهدافی بلند برداشته اند.
کل ماجرا بر می گردد به شش سال قبل، زمانی که دکتر ارشادمنش و دوستانشان طرحی برای پیشگیری از ایدز در ایران ارائه می کنند و بعد نسخه ای از طرح را برای نمایندگان سازمان بهداشت جهانی در ایران می فرستند. محور اصلی طرح که آموزش همسان برای گروه های پرخطر بود، مورد توجه مسئولین سازمان بهداشت جهانی در ابران قرار می گیرد و برای تشویق و حمایت از این طرح محققین به چین که قبلا طرحی مشابه آن اجرا شده بود، اعزام می شوند. طی این سفر بازدیدی از مدارس چین صورت می گیرد. دکتر ارشادمنش ماجرا را این گونه توصیف می کند: «برای من خیلی عجیب بود. در مدارس چین مفاهیم آموزشی را در قالب بازی به بچه ها یاد می دادند. آنجا قبل از یادگیری سطح هیجان بچه ها را با یک بازی هیجانی یا رقص بالا می بردند. چون در این صورت ضریب یادگیری بالا می رود. بعد مفاهیم به بچه ها یاد داده می شد. دروس از طریق بازی و مثل ها به آنها آموزش داده می شد. آنها هر سال برای تمام رده های سنی المپیک برگزار می کنند تا بهترین ها را شناسایی کنند. آموزش در چین جدی و پویا است. آنها دقیقا فهمیده اند که دنیای امروز چه نوع آموزشی می طلبد.» طی این سفر دکتر ارشاد منش با معلمی به نام جین لینگ هی آشنا می شود. این خانم با همکاری ۲۰ نفر از متخصصان کتاب مصوری و نوشته بود که چگونگی پیشگیری از ایدز را به زبان ساده و با تصاویر گویا با یک حجب و حیای فرهنگی به بچه ها یاد می داد.
جذابیت این شیوه آموزشی سبب می شود تا این دو زوج پزشک خود را ملزم به ترجمه کتاب مزبور کنند. دکتر هریسچی لزوم ترجمه کتاب را اینگونه توجیح می کند: «ایدز مبحث تابویی در جامع ما بوده و هست. خطرات اجتماعی باید از همان کودکی به بچه ها آموزش داده شود. اگرچه دانستن مهارت های زندگی برای هر فرد ضروری است اما مناسبترین سن یادیگیری دوران کودکی است.»
دکتر هریسچی برخلاف برخی نظرات سختگیرانه که آموزش چنین مسائلی را ناپسند و غیر اخلاقی می دانند، معتقد است اگر واقعیت ها کتمان شوند و آموزش های اصولی به بچه ها داده نشود، به هر صورت آنها از منابع غیر قانونی و نامعتبر چیزهایی را می آموزند و دلیل اصلی تاکید این دو فرد علی رغم وجود موانع و سختگیری ها برای تدریس این کتاب در مدارس همین مسئله است، یعنی پیشگیری اولیه. اینکه مهارت های زندگی و راهکارهای مناسب مقابله با تهدیدات و خطرات احتمالی که در آینده ممکن است برای هر شخص به وجود بیاید به شیوه بازی، اجرای نمایشی و مشارکت خود بچه ها به آنها آموخته شود و به قول خودمان ملکه ذهن شان شود. این مسئله زمانی جدی تر می شود که بدانیم دلیل بسیاری از انحرافات و کجروی ها به گفته دکتر هریسچی ناشی از کنجکاوی ها و تجربه کردن های دوران راهنمایی و دبیرستان است:«پیشگیری از اعتیاد به مواد مخدر و ایدز در سطح اولیه بسیار آسانتر است تا در سطوح ثانویه و ثالثیه. اگر بچه ها از همان ابتدا احترام گذاردن به خود و دیگران را بیاموزند یا برخلاف تربیت سنتی که «نه» گفتن فرزند را دلیل بی ادبی او می دانند، فرندان بتوانند در مقابل خواسته های نامطلوب «نه» بگویند احتمال خطر در آینده کاهش می یابد.»
و من چه بگویم که جوهر قلممان خشک شد آنقدر نوشتیم مسئولین محترم لطفا واقعیت های جامعه را ببینید و به دنبال چاره جویی باشید. وقتی تنها اخذ مجوز کتاب یک سال زمان ببرد، یا به جای حمایت از این گونه کتاب ها از تدریس آن در مدارس ممانعت شود، انگیزه خیلی ها برای نوشتن یا ترجمه چنین کتاب هایی کور می شود. کاش به یاد داشته باشیم که ما همیشه نمی توانیم مراقب فرزندانمان باشیم. شاید روزی در جایی کمین در خطر بچه های ما نشسته باشد و آنها با سردرگمی کورکورانه مسیری را انتخاب کنند که راه به جایی نمی برد. فقط سنگلاخ است و سنگلاخ.
- نویسنده : علی فرهاد