یکی از کاربران توییتر نوشت: سوری را در بقالی محله علی آباد دیدم، پولی نداشت و به بقالی هم بدهی داشت، اگر او را دیدید، مبلغی کمکش کنید! . اما سوری کیست و داستان عشق نافرجامش چیست؟ داستان از این قرار است که در دامنه کوههای الموت قزوین بین یک پسر اردبیلی در دوره سرباز […]
یکی از کاربران توییتر نوشت: سوری را در بقالی محله علی آباد دیدم، پولی نداشت و به بقالی هم بدهی داشت، اگر او را دیدید، مبلغی کمکش کنید!
.
اما سوری کیست و داستان عشق نافرجامش چیست؟
داستان از این قرار است که در دامنه کوههای الموت قزوین بین یک پسر اردبیلی در دوره سرباز معلمی و دختری به نام سوری ارتباط عاطفی برقرار میشود تا اینکه دوره سربازی پسر تمام شده و او به اردبیل باز میگردد اما به سوری قول میدهد که دوباره به الموت برمیگردد.
سوری مدت زیادی به انتظار بازگشت معشوق میماند اما خبری از ایوب نمیشود. او از هر مسافری خبر ایوب را میگیرد اما هر امیدی به نا امیدی ختم میشود. تا اینکه سوری برای پیدا کردن ایوب به اردبیل میرود و کوچه به کوچه و خانه به خانه به دنبال او میگردد و سرانجام او را در خانهاش مییابد و متوجه میشود که ایوب خیلی وقت پیش ازدواج کرده است. این ماجرا ۳۰ الی ۴۰ سال پیش اتفاق افتاده و سوری از همان زمان در اردبیل، دیار یار ماندگار شده است و الان در سن ۷۰ سالگی هم در این شهر به تنهایی زندگی میکند.